Tag Archives: یوسف رحیمی

اللهم صل علی محمد و آل محمد

صلوات - اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 
امروز اگر که پا به پای کلمات
تا محضر تو آمدم ای صبح نجات
چشمان تهیدست برایت دارم
دریاب مرا به برکت یک صلوات

یوسف رحیمی

******

وقتی که رئیس مذهب ما آمد
همراه رسول مکتب ما آمد
عطر گل و باغبان بهم چون آمیخت
ذکر صلوات بر لب ما آمد

سید هاشم وفایی

******

شهر برکات است ربیع المولود
پر از حسنات است ربیع المولود
میلاد پیمبر و امام صادق
ماه صلوات است ربیع المولود

کشتی نجات است ربیع المولود
خود آب حیات است ربیع المولود
گویند که ازدواج زهرا و علی است
ماه صلوات است ربیع المولود

محمود ژولیده

******

شب را سحر آمد که محمد آمد
روز ظفر آمد که محمد آمد
بت‌های حرم شکست و زان بشکستن
فریاد برآمد که محمد آمد

سید رضا مؤید

******

جهان را حق به عشقش آفریده
وجودش کلِ هستی را خریده
بگویم از مه رویِ محمّد
کسی زیباتر از او را ندیده

حسن لطفی

******

نازل چو کلام خالق سرمد شد
تسلیم رسول اسعد امجد شد
تا میم محمد به احد شد ملحق
ترکیب محمد و احد احمد شد

محمد علی مردانی

******

هرکس که به کف از تو براتی دارد
در روز جزا راه نجاتی دارد
جاری است همیشه نام تو در صلوات
نام تو شنیدن صلواتی دارد

ای دوست برای دل براتی بفرست
در ظلمت غم آب حیاتی بفرست
خواهی که خدا بر تو فرستد صلوات
بر احمد و آلش صلواتی بفرست

ای دوست اگر حُسن صفاتی داری
گنجینه نور و برکاتی داری
مجذوب ولایت علی خواهی شد
هرگاه که ذکر صلواتی داری

سید هاشم وفایی

ایها الغریب

خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب
از سمت چشم های ترت أیها الغریب

تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی
باران گرفت دور و برت أیها الغریب

جاری ست چشمه چشمه قدمگاه تو هنوز
جنت شده ست رهگذرت أیها الغریب

تو آفتاب رأفتی و کوچه کوچه شهر
در سایه سار بال و پرت أیها الغریب

با این همه، غریبِ غریبان عالمی
داغی نشسته بر جگرت أیها الغریب

از کوچه های غربت شهر آمدی ولی
داری عبا به روی سرت أیها الغریب

آقای من! نگو که تو هم رفتنی شدی
زود است حرف از سفرت أیها الغریب

شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز
بارانی است چشم ترت أیها الغریب

یک عمر خواندی از غم آقای تشنه لب
با اشک های شعله ورت أیها الغریب

هر گوشه‌ای ز حجره که رو می ‌کنی دگر
کرب و بلاست در نظرت أیها الغریب

در قتلگاه، لحظه ی آخر چه می کشید
جدِّ ز تو غریب‌ترت أیها الغریب

چشمان اهل خیمه دگر سوی نیزه هاست
ظهر قیامت است و سری روی نیزه هاست

شاعر:‌ یوسف رحیمی
منبع