Tag Archives: حسان

منظر چشم من بود، نقشه کربلای تو

جز نفسی که از غمت، سینه پر آه می‌کنم
هر نفسی که می‌کشم، عمر تباه می‌کنم

نیست به غیر مهر تو، مایه رو سپیدیم
من که ز کار زشت خود، نامه سیاه می‌کنم

گرچه منم سیاهی لشگر پر شکوه تو
تا تو نگاه می‌کنی، کار سپاه می‌کنم

تا که شدم به کربلا، جذبه تو چو کهربا
چهره ز درد هجر تو، زرد، چو کاه می‌کنم

سبزه باغ و شبنمش، جلوه گل فزون کند
گریم اگر به پای تو، کار گیاه می‌کنم

گر ندهی پناه جز عاشق پاک خویش را
پس به که روی آورم، من که گناه می‌کنم؟

رحمت واسعه توئی، نعمت دائمه توئی
عاقبت ای امید من، سوی تو راه می‌کنم

روی نیاز من به تو، مهر نماز من ز تو
ای که ز داغ حسرتت، سینه پر آه می‌کنم

منظر چشم من بود، نقشه کربلای تو
سیر نمی‌شوم از آن، هر چه نگاه می‌کنم

از غم ماه علقمه، اشک (حسان) فرو چکد
شب چو به یاد او نظر، جانب ماه می‌کنم

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)

در را باز کن؛ حسان


حسین منی و انا من حسین
برای مشاهده در اندازه اصلی روی تصویر کلیک نمایید

 
خسته دل، از رنج هجرانیم، در را باز کن
هر که هستیم از محبّانیم، در را باز کن

لطف و احسان بر ضعیفان، عادت دیرین توست
مستمند و، بس پریشانیم، در را باز کن

بارگاهت باب رحمت، کربلایت جنت است
تا به کی در پشت در مانیم؟ در را باز کن

زندگی دور از تو، زندان است ما را یا حسین
سال‌ها در کنج زندانیم، در را باز کن

بسته شد این راه اگر، راه گنه مسدود نیست
ما همه محتاج غفرانیم، در را باز کن

بار سنگین گناهان، پشت ما را خرد کرد
خسته دل، افتان و خیزانیم، در را باز کن

جز حریم پاک تو، ما را نباشد ملجأی
گرچه بس آلوده دامانیم، در را باز کن

گر فراق تو، مجازات گنه کاری ماست
حالیا دیگر پشیمانیم، در را باز کن

ای که هستی همچو احمد «رحمهٌ للعالَمین»
تا که سهم خویش بستانیم، در را باز کن

ای طبیب دردمندان، ای پناه بی کسان
بی کس و محتاج درمانیم، در را باز کن

میزبان عالم امکان، تو هستی یا حسین
راه را بگشا که مهمانیم، در را باز کن

رمز«یا زهرا» در فتح المبین بر ما گشود
یار و پشتیبان قرآنیم، در را باز کن

چون گدایان دیده بر درگاه تو دارد (حسان)
مستحقِ جود و احسانیم، در را باز کن

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)
منبع

آمدم ای شاه پناهم بده

آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده

ای گل بی‌خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده

ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبک خیزی کاهم بده

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان‌سوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین منند
بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده

آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده

شاعر:‌ حبیب الله چایچیان (حسان)

دانلود تصنیف صوتی با صدای استاد کریم‌خانی ( ۳٫۷ مگابایت)