Category Archives: شعر

منظر چشم من بود، نقشه کربلای تو

جز نفسی که از غمت، سینه پر آه می‌کنم
هر نفسی که می‌کشم، عمر تباه می‌کنم

نیست به غیر مهر تو، مایه رو سپیدیم
من که ز کار زشت خود، نامه سیاه می‌کنم

گرچه منم سیاهی لشگر پر شکوه تو
تا تو نگاه می‌کنی، کار سپاه می‌کنم

تا که شدم به کربلا، جذبه تو چو کهربا
چهره ز درد هجر تو، زرد، چو کاه می‌کنم

سبزه باغ و شبنمش، جلوه گل فزون کند
گریم اگر به پای تو، کار گیاه می‌کنم

گر ندهی پناه جز عاشق پاک خویش را
پس به که روی آورم، من که گناه می‌کنم؟

رحمت واسعه توئی، نعمت دائمه توئی
عاقبت ای امید من، سوی تو راه می‌کنم

روی نیاز من به تو، مهر نماز من ز تو
ای که ز داغ حسرتت، سینه پر آه می‌کنم

منظر چشم من بود، نقشه کربلای تو
سیر نمی‌شوم از آن، هر چه نگاه می‌کنم

از غم ماه علقمه، اشک (حسان) فرو چکد
شب چو به یاد او نظر، جانب ماه می‌کنم

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)

اگر چه اسیر گناهم/ مرا هم بخوان با نگاهت


السلام علی الحسین

برای مشاهده در اندازه اصلی روی عکس کلیک نمایید

صلی الله علیک یا ابا عبدالله

اگر چه اسیر گناهم/ مرا هم بخوان با نگاهت
که این سو و آن سو نمانم/ بیایم سوی خیمه گاهت
مرا هم گرفتار خود کن/ که از مهر تو پر شود دل
که از هرچه جز با تو بودن/ پشیمان شود، حر شود دل
خوشا جان و دل را/ به کوی تو بردن
خوشا دل سپردن/ خوشا سر سپردن
(یاحسین یابن الزهرا)

خوشا خون آن عاشقانی/ که در راه تو بر زمین ریخت
خدا خونبهایش شد آن دم/ که با خون پاک تو آمیخت
خوشا چون “حبیب” از محبت/ به شوق تو از جان گذشتن
خوشا چون “سعید” از سعادت/ شهید نماز تو گشتن
خوشا بُشر و ادهم / خوشا جون و نافع
خوشا سیف و اسلم/ خوشا سعد و رافع
(یاحسین یابن الزهرا)

خدایا به خون شهیدان / به آوینی و باکری‌ها
به چمران و صیاد و همت / به تهرانی و باقری‌ها
دل سنگ ما را هم امشب/ تو با یادشان با صفا کن
همانها که در وصفشان است / من المومنینَ رجالٌ
شده تازه در دل / هوای شهادت
ببر جان ما را / سوی کربلایت
(یاحسین یابن الزهرا)

شاعر: مهدی سیار
مداح: میثم مطیعی


لینک دانلود (۸٫۴۳ مگابایت)

خطوط آخر

امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد – بعد از اقامه – روی زمین

خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک
چکید خون خدا در ادامه روی زمین

خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان «حجاز” و «یمامه» روی زمین(۱)

زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:

«مرا بس است همین یک دو قرص نان زجهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین…» (۲)

**

…تو رفته ای و زمین مانده است و ما اینک
و میزهای پر از بخش نامه روی زمین!

سروده‌ای از محمد مهدی سیار در شهادت امام علی علیه السلام

———–

(۱)چگونه سیر بخوابم در حالی که شاید در «حجاز» یا «یمامه» گرسنه‌ای حسرت نانی برد.(نهج البلاغه:نامه ۴۵)

(۲)بدانید که امام شما بسنده کرده از دنیا به دوجامه‌اش و از خوراک‌ها به دو قرص نانش.(همان منبع)

شعرخوانی درباره حضرت ام البنین در محضر رهبری

 
شعر زیر توسط آقای محسن رضوانی درباره مقام حضرت ام البنین سلام الله علیها در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شده است.
 
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی

رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی

فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی

کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی

خودش را در کنار مادرش حس کرد بغضش ناگهان وا شد
خدا را شکر بودی زینب خود را بغل کردی

چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی

رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی

شاعر: محسن رضوانی

http://s15.khamenei.ir/ndata/news/20651/13910514_4533_64k.mp3
لینک دانلود (۱٫۵۴ مگابایت)

این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟!

 
باران گرفت و قصه دریا شروع شد
تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد

بابا که رفت دختر خود را بغل کند
بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد

صف بسته بود جمع ملائک در انتظار
پرده کنار رفت و تماشا شروع شد

کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد
جشن و سرور عالم بالا شروع شد

چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن
لبخندهای ام ابیها شروع شد
***
تا سالها برای پدر، مادری کند
همراه او بماند و پیغمبری کند

تا عشق را نفس بکشد در هوای او
بابا برای او شود و او برای او

هی دور او بچرخد و پروانه ای شود
دستش برای موی پدر شانه ای شود

خیره شود به صورت او تا به ماه خود-
بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود

تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش
آئینه ای مقابل شکل و شمایلش

تا سالها همین بشود ماجرای او:
بابا برای او شود و او برای او
***
بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد
احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد

خورشید او غروب خودش را بغل گرفت
یخ بست قلب عالم و گرما تمام شد

آئینه ای شکست و غمی انعکاس کرد
آئین مهربانی دنیا تمام شد

تنها بهانه بود برای وجود او
راهی شد و بهانه ی زهرا تمام شد
***
این کار، کار کیست؟! چه بد می زند به در
باور نکردنیست ، لگد می زند به در؟!

مشعل گرفته است که آتش به پا کند
یا با طناب دست شما را جدا کند

شاید تو بی علی شوی و او بدون تو…
از پشت در صدا بزنی یا علی نرو!

یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها
نامش نیفتد از دهنت تا به انتها

یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است
یعنی به او نشان بده تنها نمانده است
***
اینجا کجاست؟! چادر خاکی! چه می کنی؟!
تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟!

اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟!
آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟!

دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها
بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟!

این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟!
هی دست مشت کرده به دیوار می زند
***
حق دارد او که طاقت این روز را نداشت
روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت

روزی که از صدای غمت شهر خسته شد
روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد

روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت
روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت

ای کاش بر زمین اثری از فدک نبود
ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود
***
توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد
خون گریه های عالم بالا شروع شد…

شاعر: حسن اسحاقی
منبع

دلــم هـوای تو کرده شه خراسـانی


مشهد, حرم امام رضا علیه السلام
برای مشاهده در اندازه اصلی روی تصویر کلیک نمایید

 
دلــم هـوای تو کرده شه خراسـانی
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی

دلــم زکثرت زشتی بریده آقاجان
عنایتی که بیایم تویی که درمانی

مرا و گریه شبی در حریم تو کافی است
رفیق گـریـه‌ی من،گریــه‌های طوفانـی

بیا و زندگی‌ام را چنین مهیا کن
که پیـش پای تو آقا شوم قربانی

تمام آنچه که دادی مرا،زکف دادم
ببین که دشت پر از گل شده بیابانی

چه می شود که قیامت بگویم این جمله
دلــم هوای تو کرده شه خراسـانی

شاعر: علی بهزادپور
منبع

ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ، ﺍﺯ کرﺑﻼ‌ ﺑﮕﻮ …


کربلا, حرم امام حسین علیه السلام
برای مشاهده در اندازه اصلی روی تصویر کلیک نمایید

 
ﺗﻔﺴﯿـﺮ ﻋﺸــﻖ، ﺩﺭﺱ ﺍﻟﻔﺒـــﺎﯼ ﮐﺮﺑـــﻼ‌ﺳﺖ
ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ، ﺧﻀـﺮ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺻﺤـﺮﺍﯼ ﮐﺮبـــﻼ‌ﺳﺖ

ﺑﺎﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﻮﺭﺵ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺧﻠﻖ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ
ﻧﯿـــﻞ ﻓـــﺮﺍﺕ ﺗﺸﻨﻪ ﻣﻮﺳـــﺎﯼ ﮐﺮﺑـــﻼ‌ﺳﺖ

ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﺭﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭﮔﻔﺖ
ﻋــﺮﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ، ﻣﺴﯿﺤــﺎﯼ ﮐﺮﺑـــﻼ‌ﺳﺖ

ﺑﺎﯾـــﺪ ﻋﻠـــﯽ ﺷـــﻮﺩ ﺯﮐﺮﯾـــﺎﯼ ﮐﺮﺑـــﻼ‌
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻧﯽ ﺳـﺮ ﯾﺤﯿــﺎﯼ ﮐﺮﺑـــﻼ‌ﺳﺖ

ﻣﺠﻨـــﻮﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﭼﻪ ﭼﺸـــﻢ ﻫﺎ
ﺩﻧﺒـــﺎﻝ ﺭﺩّ ﻣﺤﻤـــﻞ ﻟﯿـــﻼ‌ﯼ ﮐﺮﺑـــﻼ‌ﺳﺖ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳـﺎﻝ ﺍﺯ ﺷﻬــﺎﺩﺗﺶ
ﺧﻠﻘﺖ ﻫﻨــﻮﺯ ﻣــﺎﺕ ﻣﻌﻤّـــای ﮐﺮﺑـــﻼ‌ﺳﺖ

ﺍﯼ ﺑﺎ ﺧﺒــﺮ ﺯ ﺳـــﺮّ ﻣﻌﻤــﺎ ،ﺷﻤـــﺎ ﺑﮕـﻮ
ﺍﯼ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥِ ﻧﺎﺣﯿـﻪ ،ﺁﻗــﺎ ،ﺷﻤـــﺎ ﺑﮕـﻮ

ﺁﻫﯽ ﺑﮑﺶ، ﺑﻪ ﺑــﺎﺩ ﺑــﺪﻩ ﺩﻭﺩﻣـــﺎﻥ ﻣـــﺎ
ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣـــﺎ

ﺻﻤﺼــﺎﻡ ﺍﻧﺘﻘـــﺎﻡ ﺧـــﺪﺍ ﺻﺒـــﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﺪ
ﯾﮏ ﺷﺐ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺸﻮﯼ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻣـــﺎ

ﺗـــﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑـــﺰﻥ، ﺍﺯ کربلا ﺑــﮕـﻮ
ﺑﺮﮔﺮﺩ ﭼﺎﺭﺩﻩ ﺳــﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺯﻣـــﺎﻥ ﻣـــﺎ

ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗـﻮ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﺶ «ﻧﺎﺣﯿﻪ»
ﺍﯾﻦ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺩ ﻓـــﺪﺍﯾﺶ ﮐﺴﺎﻥ ﻣـــﺎ

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺿﻪ ﻫـــﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻟﺴـــﻼ‌ﻡ ﻫﺎﺵ
ﻟﮑﻨﺖ ﮔﺮﻓﺘــﻪ ﺍﺳﺖ ﺳـــﺮﺍ ﭘﺎ ﺯﺑـــﺎﻥ ﻣـــﺎ

ﺷﺄﻥ ﻧﺰﻭﻝ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺧــوﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﺎﺭﺩ ﺑﮕــﺬﺭﺩ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨـــﻮﺍﻥ ﻣـــﺎ

ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻣﻘﺘـﻞ، ﻋﺎﺯﻡ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﻧﯿـــﺰﻩ ﻫﺎﺳﺖ
ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﺩﻟﻢ …ﺳﻨـﺪﺵ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﺰﻩ ﻫﺎﺳﺖ

ﺁﻗـــﺎ ﻧﻮﺷﺘـﻪ ﺍﻧـــﺪ ﮐﻪ ﺟــﺪﺕ ﮐﻔﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮔﯿــﺮﻡ ﮐﻔﻦ ﻧﺒـــﻮﺩ، ﭼﺮﺍ ﭘﯿـــﺮﻫﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ!

ﺍﺯ ﭘـــﺎﯾﮑﻮﺏ ﺍﺳـﺐ ﺳــﻮﺍﺭﺍﻥ ﺷﻨﯿـــﺪﻩ ﺍﻡ
ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻧﯿـــﺰﻩ، ﺳﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﭘﯿﭽﯿـــﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺧــﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﻋﻄــﺶ
ﺩﺍﻏﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺟﮕﺮ ﺧﻮﺩ،ﺣﺴﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺍﻧﮕﺸﺘــﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧـﻮﺩﺵ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑــﻮﺩ ﮐﻮ؟
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻫﯿـﭻ ﻭﻗﺖ ﻋﻘﯿــﻖ ﯾﻤــﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﻭ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎ
ﻫﻤــﺮﺍﻩ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ، ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺯﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺣﻖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ،ﺷﺎﻡ ﻭ ﺳﺤﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ
ﺟﺎﯼ ﺳـﺮﺷﮏ ﺧﻮﻥ ﺟﮕﺮ، ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ…

شاعر: علی عباسی

در را باز کن؛ حسان


حسین منی و انا من حسین
برای مشاهده در اندازه اصلی روی تصویر کلیک نمایید

 
خسته دل، از رنج هجرانیم، در را باز کن
هر که هستیم از محبّانیم، در را باز کن

لطف و احسان بر ضعیفان، عادت دیرین توست
مستمند و، بس پریشانیم، در را باز کن

بارگاهت باب رحمت، کربلایت جنت است
تا به کی در پشت در مانیم؟ در را باز کن

زندگی دور از تو، زندان است ما را یا حسین
سال‌ها در کنج زندانیم، در را باز کن

بسته شد این راه اگر، راه گنه مسدود نیست
ما همه محتاج غفرانیم، در را باز کن

بار سنگین گناهان، پشت ما را خرد کرد
خسته دل، افتان و خیزانیم، در را باز کن

جز حریم پاک تو، ما را نباشد ملجأی
گرچه بس آلوده دامانیم، در را باز کن

گر فراق تو، مجازات گنه کاری ماست
حالیا دیگر پشیمانیم، در را باز کن

ای که هستی همچو احمد «رحمهٌ للعالَمین»
تا که سهم خویش بستانیم، در را باز کن

ای طبیب دردمندان، ای پناه بی کسان
بی کس و محتاج درمانیم، در را باز کن

میزبان عالم امکان، تو هستی یا حسین
راه را بگشا که مهمانیم، در را باز کن

رمز«یا زهرا» در فتح المبین بر ما گشود
یار و پشتیبان قرآنیم، در را باز کن

چون گدایان دیده بر درگاه تو دارد (حسان)
مستحقِ جود و احسانیم، در را باز کن

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)
منبع

وفات حضرت معصومه سلام الله علیها؛ محمود کریمی


وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
برای مشاهده در اندازه اصلی روی عکس کلیک نمایید

 
روضه حاج محمود کریمی به مناسبت وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

لینک دریافت (۱۳٫۴ مگابایت)

جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده

جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده

او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده

از چه تمام فاطمه‌ها عمرشان کم است
دنیا چرا به «فاطمه» نا مهربان شده

خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود
بیهوده نیست این همه قدش کمان شده

با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده

دور و برش فرشته نگهبان معجرش
پس ما فدای زینب بی پاسبان شده

گاهی میان محمل نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

شاعر: علی اکبر لطیفیان

میلاد امام حسن عسگری علیه السلام؛ سیدرضا مؤید

میلاد امام حسن عسگری علیه السلام مبارک باد

میلاد امام حسن عسگری علیه السلام
برای مشاهده در اندازه واقعی روی عکس کلیک نمایید

 
باز دل شکسته ام نوای دیگر آورد
پرده ی بهتری زند، نغمه ی خوش تر آورد
لئالی کلام را ز طبع من بر آورد
مگر ثنای عسکری حجت داور آورد

که اگه از مقام او، کسی به جز اله نیست
نسیم درک و عقل را در این حریم راه نیست

عبد خدا که داده حق، خدایی از عبادتش
بسته شده به طوق جان سلسله‌ی ارادتش
رام شده وحوش هم، به درگه سیادتش
حقیقت غدیر خم، جلوه گر از ولادتش

ولادتش به هشتم ربیع ثانی آمده
جهان پیر را از این مژده، جوانی آمده

به سامرا نظر کن و جلوه‌ی ذوالکرام بین
قِران مهر و ماه را در این خجسته شام بین
باب امام عصر را فراز دست مام بین
دهم امام را به بر یازدهم امام بین

چشم علی منور از جمال ماه پاره‌اش
فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره‌اش

نور ولایتش به رخ ردای خلقتش به بر
لوای عصمتش به کف تاج شفاعتش به سر
بر همه هستی‌اش نظر در همه عالمش گذر
امام هادی‌اش پدر حضرت مهدی‌اش پسر

خلایقند چاکرش ملائکند عسکرش
هیچ کسی نمی رود به نا‌امیدی از درش

رسالت پیمبران تکیه زده به دوش او
درس هدایت بشر زمزمه‌‌ی سروش او
وضع جهان و چشم او راز نهان و گوش او
حصار ظلم ظالمان شکسته از خروش او

به دوره‌ای که معتمد کرد فزون نفاق را
به هم درید سعی او پرده‌ی اختناق را

بهشت علم پرورد آب و هوای گلشنش
اهل کمال، خوشه چین، ز گوشه های خرمنش
حکیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش
امام عصر تربیت، یافته روی دامنش

نهال عصمتی چنان بر آورد چنین ثمر
درود ما بر آن پدر سلام ما بر این پسر

سلاله ی پیمبر و مبشّر پیام حق
که دیده بس شکنجه تا زنده شود مرام حق
مبیّن اصول دین مفسّر کلام حق
داده به دست مهدی‌اش رسالت قیام حق

که بعد من امام بر جوامع بشر تویی
مهدی منتقم تویی امام منتظر تویی

رفت یکی ز شیعیان به پیشگاه حضرتش
برای حاجتی ولی اذن نداد خجلتش
امام را ببین که چون داشت خبر ز ذلتش
نخوانده گفت پاسخش نگفته داد حاجتش

ز یک اشاره از کف امام کامیاب شد
به قدر احتیاج او خاک طلای ناب شد

ای جلوات کبریا جلوه گر از جمال تو
کتاب تفسیر تو خود آیتی از کمال تو
من که ز پا نشسته‌ام به درگه جلال تو
امید رحمتم بود، ز لطف بی زوال تو

«مؤیدم» گدای تو بر آستان مهدی‌ات
امید آن که خوانی‌ام ز دوستان مهدی‌ات

شاعر: سید رضا مؤید
منبع